قشم
امروز صبح زود بابایی از خواب بیدار شد رفت واسه مهمونامون نون بربری داغ و آش شیرازی خرید .. خیلی حال داد واقعا بعد از صبحونه کم کم آماده شدیم که بریم سمت قشم اول قرار بود با یه ماشین بریم ولی بابایی گفت دوتا ماشین رو میبریم راحتتریم اونجا دیگه مشکلی نداریم خلاصه سوار شدیم رفتیم سمت قشم خاله صدیقه ( دختر دایی و دخترعمه مامانی) خیلی اصرار کرد که برامون ناهار درست کنه ولی مامانی برا اینکه تو زحمت نیفته گفتم ما احتمالا عصر بیایم رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به بندر پهل .. سوار لندوگراف شدیم حدود یه ربع رو آب بودیم تا رسیدیم اونور .. بندر لافت هیچی دیگه حدودای ساعت دوازده رسیدیم قشم .. زنگ زدم به خاله صدیقه ...
نویسنده :
مامان مریم
1:3