آزمایش قند
امروز صبح مامانی و بابایی رفتن آزمایشگاه که مامانی آزمایش قند سه مرحله ای که دکتر براش نوشته بود رو انجام بده
اول ناشتا ازم خون گرفت بعدش بهم یه شیشه شربت داد گفت بخور و یکساعت بعد بیا تا دوباره ازت خون بگیرم .. با بابایی رفتیم یه چرخی زدیم و یکساعت بعد برگشتیم مرحله دوم خونگیری انجام شد و دوباره باید یکساعت بعد میومدم واسه مرحله سوم
واااااااای که چقد حالم بد بود دیگه کم کم داشت حالم بد میشد بزور خودمو نگه داشتم تا این یکساعتم گذشت مرحله سومم انجام دادم ..
بعدش بابایی منو رسوند خونه و خودش رفت سرکارش
عصر باید میرفتیم واسه نتیجه آزمایش
یه خورده استرس داشتم که نکنه خدایی نکرده قندم بالا باشه
عصر که بابایی از سرکارش برگشت آماده شدیم رفتیم نتیجه رو گرفتیم .. خداروشکر نرمال نرمال بود
نتیجه رو بردیم به دکتر هم نشون دادیم گفت مشکلی نداره
خیالم راحت شد
تو راه که برمیگشتیم خونه یهویی دلم هوس پیتزا کرد .. با اینکه میدونستم تو این دوران خوردن فست فود قدغنه ولی خب دیگه هوس کرده بودم
به بابایی گفتم مثله همیشه موافق بود و گفت باشه بریم پیتزا هیوا
رفتیم اونجا ولی بابایی اصلا حالش خوب نبود میگفت از ظهر همش بدنم درد میکنه و کسلم..بخاطر همینم نتونست خیلی چیزی بخوره...به مامانی هم زیاد نچسبید
هیچی دیگه ساعت 9:30 بود که رسیدیم خونه