اولین سونوگرافی
سلام گل نخودی مامانی
امروز با بابایی رفتیم که صدای قلب کوچولوتو بشنوم
یه خورده اذیت شدیم آخه روز بعد تعطیلی بود بعضی سونوگرافیا بسته بودن بعضیاشونم میگفتن نوبت نداریم
بالاخره رفتیم سونوگرافی شمسه ای و خداروشکر بهمون نوبت داد
از دکتره اصلا خوشم نیومد یه خورده بداخلاق بود
ولی خب ...
خلاصه دکتر دستگاه رو گذاشت رو شکم مامانی و روی مانیتور نشون میداد
دکتر خیلی تلاش کرد تا نخودی مامانی رو پیدا کرد آخه هنوز خیلی فسقلی هستی...
وقتی گفت قلبش میزنه خییییییییییلی خوشحال شدم نفسم
ایشالا که سالیان سال قلبت بتپه عزیزم
فقط واسه مامانی دعا کن آخه حالش خوب نیست این روزا همش حالت تهوع دارم و نمیتونم غذاهای مقوی بخورم که تو عزیزدلم قوی بشی
مثلا منکه قبلا عاشق ماهی و میگو بودم الان ازشون حالم بهم میخوره
ایشالا که هرچه زودتر مامانی خوب بشه تا بتونه غذاهای خوب خوب بخوره تا نخودی مامان زودی بزرگ بشه
راستی یادم رفت بگم تو سونوگرافی اندازت 8میلیمتر بود یعنی هنوز یه سانتیمترم نشدی..من و بابایی کلی خندیدیم