قند عسلمقند عسلم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

" پرنیان " عزیز دل بابا و مامان

خونه خاله طاهر

روز یکشنبه عصر که رسیدیم خونه خاله طاهره ، خیلیها اونجا بودن و حسابی شلوغ پلوغ بود؛ خاله فاطی و مهدیس، زن دایی و امیرعباس، خاله طاهره و یلدا و علیرضا همگی خوشحال بودن از دیدنمون خصوصا از دیدن تو عشقم... ولی تنها بدی که داشت این بود که علیرضا خیلی شیطونی میکرد و همش با مهدیس دعواشون میشد و حسابی اعصاب هممونو بهم ریخته بودن این دوتا وروجک همون شب اول همگی باهم رفتیم پارک و شام رو اونجا خوردیم. فرداش ساعت ده صبح من و بابایی و خاله فاطی رفتیم بازار عبدل آباد .. مهدیس و تو هم مث دخترای خوب پیش خاله طاهره موندین تا ما بریم و برگردیم ..   خیلی خوب بود کلی خرید کردیم .. حدودای ساعت سه بود که خورد و خسته ...
3 مهر 1394

اولین مسافرت قندعسلم

  سلام دخترگلم منو ببخش که دیر به دیر میام و برات مینویسم آخه خیلی درگیرم و کارام زیاده ولی خب سعی میکنم حتی الامکان چیزای مهم رو بنویسم                    بله گلکم ... روز چهارشنبه 18 شهریور 94 ساعت 1 ظهر من و بابایی و پرنیان خانوم باروبندیل رو بستیم ؛ سوار بر قطار غزال شدیم و اولین سفر سه تایی رو آغاز کردیم و رفتیم سمت تهران تا به دوتا عمو و خاله و دایی سری بزنیم و حال و هوایی عوض کنیم ..  خاله فاطی و مهدیس هم با قطار همزمان حرکت کردن سمت تهران که چند روزی هممون دور هم باشیم منکه از اینکه تو نفس مامانی اذیت بشی توی قطار میترسیدم ولی خداروشکر ا...
1 مهر 1394

تولد بابایی

سلام گلکم دلبرکم عزیزکم امروز یه روز خیییییلی خوبیه!!! خیییییییییییییییییلی خووووووووووووووب .. آخه خدا 31 سال پیش تو همچین روزی مهربونترین مخلوقش رو هدیه داد به مامان جون تا ازش مراقبت کنه، بزرگش کنه وقتی 28ساله شد بشه همسر مامانی و وقتی 31سالش شد بشه بابای دخترم...                                                                     بله گلکم امروز تولد بابایی مهربونته ...  بابایی که توی این سه سال زندگی مشترکش با مامانی یه دنیا مهر و...
20 مرداد 1394

واکسن دوماهگی

امروز بابای مهربون مرخصی گرفت تا دختر نازمو ببریم واکسن دوماهگیشو بزنیم .. وای که از چند روز پیش همش استرس زدن این واکسنو داشتم ؛ آخه همه میگفتن خیلی درد داره و تب شدید میگیرن ..خیلی ترسیده بودم نکنه یه وقت خدایی نکرده تبش بره بالا اونوقت چیکار کنم                                           ساعت 9:30 صبح به پری گلی 10قطره استامینوفن دادم و راهی شبکه بهداشت شدیم .. اول وزنت کردن 5700 بودی ، قدت 58 و دورسرت 39 بود.. بعدشم گذاشتمت رو تخت که واکسنت بزنن..تو نفسمم تو خواب خوش بودی ..  خانومه چندبار بینیتو گرفت...
18 مرداد 1394