قند عسلمقند عسلم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

" پرنیان " عزیز دل بابا و مامان

اولین مسافرت قندعسلم

1394/7/1 13:8
نویسنده : مامان مریم
487 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام دخترگلم

منو ببخش که دیر به دیر میام و برات مینویسم آخه خیلی درگیرم و کارام زیاده

ولی خب سعی میکنم حتی الامکان چیزای مهم رو بنویسم

      

           شکلک های محدثه

بله گلکم ... روز چهارشنبه 18 شهریور 94 ساعت 1 ظهر من و بابایی و پرنیان خانوم باروبندیل رو بستیم ؛ سوار بر قطار غزال شدیم و اولین سفر سه تایی رو آغاز کردیم و رفتیم سمت تهران تا به دوتا عمو و خاله و دایی سری بزنیم و حال و هوایی عوض کنیم ..شکلکـــْـ هایِ هلــن  خاله فاطی و مهدیس هم با قطار همزمان حرکت کردن سمت تهران که چند روزی هممون دور هم باشیم

منکه از اینکه تو نفس مامانی اذیت بشی توی قطار میترسیدم ولی خداروشکر اصلا اصلا نه من اذیت شدم نه تو نه بابایی .. از همه مهمتر چون هم کوپه اییمونم خوب بودن (یه زن و شوهر جوون قشمی) دیگه جای هیچگونه نگرانی نبود..overig014.gif

ساعت یک ظهر حرکت کردیم حدود ساعت 7:30 صبح رسیدیم راه آهن .. اونجا عمو روح اله اومد دنبالمون رفتیم سمت کرج

ظهرشم عمو امین و زن عمو فاطمه و داداش متین اومدن خونه عمو روح اله و همگی دورهم بودیم .. شبشم باز مهمون عمو روح اله همگی رفتیم یه جایی که ماهی زنده میگرفتن و همونجا هم کباب میکردن ..اونشب مامانی برای اولین بار بعد از یکسال ، کلی ماهی خورد آخه میدونی که توی بارداریم از ماهی و میگو به کلی متنفر شده بودم و فکرشم نمیکردم یه روزی بتونم دیگه لب به این دوتا غذا بزنم  ولی سخت در اشتباه بودم .. الان دوباره میخورم خوبم میخورم البته نه به شدت اونموقعها..Whoop De Doo

فرداشم مهمون عمو امین به صرف کباب رفتیم پارک ارم..البته قرار بود بریم جاده چالوس ولی چون جمعه بود تو راه اونقد ترافیک زیاد بود که دور زدیم برگشتیم رفتیم پارک ارم..خوش گذشت .. اینم چنتا از عکسای اونروز

 

عمو امین و پرنیان : 

 

 

داداش روزبه و پرنیان :

 

داداش متین و پرنیان :

 

و اینم دخملم که توی این هوای عالی خوابیده :

 

بعد از پارک ارم شب واسه شام همگی خونه عمو امین بودیم ..فردا ظهرشم اونجا بودیم که خاله طاهره پیام داد و یه خبر خوب بهمون داد اونم این بود که خاله فاطی یه نی نی تو دلش داره .. خیلی خوشحال شدم

فرداشبم مهمون زن عمو سعیده به صرف لازانیا رفتیم پارک .. اینم چنتا از عکسای اونشب:

 

 

شب خوبی بود ...

راستی یه حسنی که این سفر داشت این بود که برنامه خواب دخترمم منظم شد .. سر ساعت لالا میکنه سرساعت بیدار میشه و از همه مهتر شبا ساعت 11 میخوابه تا صب..هورااااااااااا

فردا ظهرم که در واقع آخرین روزی بود که کرج بودیم، خونه عمو روح اله بودیم عصرشم دیگه وسایلامونو جمع کردیم عمو امین زحمت کشید ما رو برد خونه خاله طاهره اینا ...

تو پست بعدی از اونجا مینویسم

پسندها (6)

نظرات (1)

مامانی
12 مهر 94 9:47
سلام اجی جان خوبی؟پرنیان وروجک خاله خوبه....ببوسش راستی بهتر شده؟رفلاکسش
مامان مریم
پاسخ
فدات گلم ..خوبه خداروشکر ..آره داروهایی که مصرف کرد عالی بود براش