قند عسلمقند عسلم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه سن داره

" پرنیان " عزیز دل بابا و مامان

اولین مسافرت قندعسلم

  سلام دخترگلم منو ببخش که دیر به دیر میام و برات مینویسم آخه خیلی درگیرم و کارام زیاده ولی خب سعی میکنم حتی الامکان چیزای مهم رو بنویسم                    بله گلکم ... روز چهارشنبه 18 شهریور 94 ساعت 1 ظهر من و بابایی و پرنیان خانوم باروبندیل رو بستیم ؛ سوار بر قطار غزال شدیم و اولین سفر سه تایی رو آغاز کردیم و رفتیم سمت تهران تا به دوتا عمو و خاله و دایی سری بزنیم و حال و هوایی عوض کنیم ..  خاله فاطی و مهدیس هم با قطار همزمان حرکت کردن سمت تهران که چند روزی هممون دور هم باشیم منکه از اینکه تو نفس مامانی اذیت بشی توی قطار میترسیدم ولی خداروشکر ا...
1 مهر 1394

تولد بابایی

سلام گلکم دلبرکم عزیزکم امروز یه روز خیییییلی خوبیه!!! خیییییییییییییییییلی خووووووووووووووب .. آخه خدا 31 سال پیش تو همچین روزی مهربونترین مخلوقش رو هدیه داد به مامان جون تا ازش مراقبت کنه، بزرگش کنه وقتی 28ساله شد بشه همسر مامانی و وقتی 31سالش شد بشه بابای دخترم...                                                                     بله گلکم امروز تولد بابایی مهربونته ...  بابایی که توی این سه سال زندگی مشترکش با مامانی یه دنیا مهر و...
20 مرداد 1394

واکسن دوماهگی

امروز بابای مهربون مرخصی گرفت تا دختر نازمو ببریم واکسن دوماهگیشو بزنیم .. وای که از چند روز پیش همش استرس زدن این واکسنو داشتم ؛ آخه همه میگفتن خیلی درد داره و تب شدید میگیرن ..خیلی ترسیده بودم نکنه یه وقت خدایی نکرده تبش بره بالا اونوقت چیکار کنم                                           ساعت 9:30 صبح به پری گلی 10قطره استامینوفن دادم و راهی شبکه بهداشت شدیم .. اول وزنت کردن 5700 بودی ، قدت 58 و دورسرت 39 بود.. بعدشم گذاشتمت رو تخت که واکسنت بزنن..تو نفسمم تو خواب خوش بودی ..  خانومه چندبار بینیتو گرفت...
18 مرداد 1394

مهمونای عزیز تو بندرعباس

سلام به همگی خصوصا دخترم تاج سرم اولین مهمونی که بندر اومدن پیش دخترم و خیلی برامون عزیزن خاله راضیه (دخترخاله مامانی) و شوهرش عمو علی بودن .. خاله راضیه اینجا خیلی بدرد مامانی میخوره .. اونموقع که تو توی دلم بودی کلی خاله تو زحمت میافتاد .. ایشالا بتونیم جبران کنیم براش اینم چنتا از عکسای اونشب (2 مرداد 94 ):     تازه این لباس خوشکلم واسه دخترم آورد .. دستش درد نکنه :   چند شب بعدشم عمه زینب ( دخترعمه بابایی) و شوهرش و عمه مریم (عمه بابایی) اومدن کادویی دخملم .. یه پلاک خوشکل برات آوردن : راستی عمه زینبم یه نی نی کوچولوی پسمل تو دلش داره که یکی دوماه دیگه میاد پ...
17 مرداد 1394

دوماهگیت مبارک

           دو ماهگیت مبارک قند عسل مامان و بابا    فـــــــــــــــــدای دختر نازم بشم مــــــــــــن  اینم چنتا از عکسای پرنسسم در دوماهگیش :   ...
16 مرداد 1394

گهواره برقی

دختر نازم !!!  تو  این چند روزی که اومدیم بندر ، برنامه خوابت حسابی تغییر کرده.. روزا خواب ، شبا تا ساعت سه بیدار ... مامانی بیچاره هم با چشمانی سرشار از خواب چرت زنان باهات بازی میکنه و لالایی میخونه  بیخوابیهای شبانه و بدخوابی روزانه ت حسابی مامانی رو خسته کردی طوری که نه زانو براش مونده، نه کمر ، نه دست  واقعا خستم کردی .. مخصوصا برا خوابیدنت که عادت کردی حتما باید تو بغلم یا سرپام تکونت بدم بخاطر همین به بابایی گفتم که باید گهواره برقی برات بگیریم چون واقعا به هیچ کاریم نمیرسیدم..بابایی هم که قربونش برم هیچوقت " نه" نمیگه فورا قبول کرد ..  خلاصه دیشب اماده شدیم رفتیم از فروشگاه سیسمونی "سیمب...
5 مرداد 1394