مهمونای عزیز تو بندرعباس
سلام به همگی خصوصا دخترم تاج سرم
اولین مهمونی که بندر اومدن پیش دخترم و خیلی برامون عزیزن خاله راضیه (دخترخاله مامانی) و شوهرش عمو علی بودن .. خاله راضیه اینجا خیلی بدرد مامانی میخوره .. اونموقع که تو توی دلم بودی کلی خاله تو زحمت میافتاد .. ایشالا بتونیم جبران کنیم براش
اینم چنتا از عکسای اونشب (2 مرداد 94 ):
تازه این لباس خوشکلم واسه دخترم آورد .. دستش درد نکنه :
چند شب بعدشم عمه زینب ( دخترعمه بابایی) و شوهرش و عمه مریم (عمه بابایی) اومدن کادویی دخملم .. یه پلاک خوشکل برات آوردن :
راستی عمه زینبم یه نی نی کوچولوی پسمل تو دلش داره که یکی دوماه دیگه میاد پیشمون..
روز جمعه 16 مرداد (دقیقا دوماهگی عسلم) خاله صدیقه (دختردایی مامانی) و عمو مهدی شوهرش از قشم اومدن بهمون سر زدن .. ناهار خاله راضیه و شوهرشم اومدن اینجا همگی دور هم بودیم خیلی بهمون خوش گذشت .. خاله صدیقه زحمت کشید و این کیف خوشکل رو واسه دخترم آورد .. مرسی :
همون شب که خاله صدیقه اینا رفتن ، خاله زینب (یکی از اقوام بابایی) و شوهرش و عمو محمد (پسرعمه بابایی) اومدن خونمونو این لباس ناز رو برات آوردن:
این یکی خاله زینبم یه دونه نی نی دخمل تو شکمشه که دو سه ماه دیگه بدنیا میاد ..
واااااااااااای خدا چقد نی نی کوچولوی ناز تو راه داریم