بابایی رفت
امروز صبح بابایی تنهامون گذاشت و رفت بندرعباس
خیلی ناراحتم ولی کاریش نمیشه کرد ... دوس نداشتم تنهاش بذارم ولی خوب خودش اصرار داشت که پیش مامان جون بمونم تا وقت زایمانم آخه میگه چون ماههای آخره منم از صبح تا شب میرم سرکار ، نباید تو خونه تنها باشی .. بعدشم چون میخوام واسه زایمانم بیام شیراز ، تو ماه آخر خطرناکه که تو جاده بخوام بیام
خلاصه بالاجبار موندگار شدیم و بابایی رفت...میدونم که براش خیلی سخته .. ایشالا که خدا پشت و پناهش باشه
امروز عصر من و مامان جون رفتیم پیش دکتر زنان (دکتر هادی پور ) هم واسه معاینه هم اینکه برام سونو و آزمایش هفت ماهگیمو بنویسه
هفته 30 ام هستم .. وزنم 79 .. فشارخونم 12 و ضربان قلب دخملم162
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی