آخرین پست سال 93
سلام عشق مامانی
امیدوارم جات توی دل مامانی خوب خوب باشه
اینروزا که روزای پایانی سال 93 هست همه درگیر خونه تکونی و خریدن ..
من و بابایی هم چند سری باهم رفتیم بازار خرید کردیم البته بیشتر از اینکه به فکر خودمون باشیم به فکر خرید عیدی واسه دیگران بودیم
امروزم مامانی از صبح که بیدار شده همش مشغول تمیزکاریه آخه اگه خدا بخواد فردا صبح بعد از 6ماه دوری از خونواده ها داریم میریم شهرستان .. خیلی خوشحالم
من و تو عزیزدلم دیگه پیش مامان جون میمونیم تا زمانیکه تو دخمل مامانی از تو دلم بیای بیرون و بپری تو بغلم
اونوقت بابایی میاد و من و دخملشو با خودش میبره بندرعباس و زندگی شیرین سه نفریمون شروع میشه
راستی یادم رفت بگم که به همه (بجز خاله فاطی و خاله طاهره) گفتیم که پس فردا یعنی جمعه راه میفتیم که نگران نشن و تو فکرمون نباشن تا برسیم اونجا و سورپرایزشون کنیم .. خیلی حال میده
فردا عصرم که برسیم عقد خاله صدیقه ست ( دختر دایی مامانی)..بنده خدا بخاطر اتفاقی که برا پسر خالش افتاده دیگه عروسیش کنسل شد .. فقط عقد محضری میکنه و میره داراب اونجا جشن میگیرن .. امیدوارم که خوشبخت بشن
از همینجا سال نو رو به تو دخترنازم و دوستای گلم تبریک میگم
ایشالا که سال خوب و خوشی در انتظار هممون باشه
دیگه برم لالا کنم که فردا راه طولانی در پیش داریم
فعلا بای تا پست جدید در سال جدید